روز نهم محرم الحرام... - نمایش محتوای فضای مجازی
روز نهم محرم الحرام...
سلام بر عباس(ع)
علمدار سپاه بی سرباز مانده حسین(ع)
سلام بر قدم هایی که به سمت فرات رفت اما برنگشت
سلام بر دست هایی که مشک را پر از آب کردند اما کمی آن طرف تر از فرات بر زمین افتادند...
سلام برقطره قطره آبی که از مشک روی زمین ریخت و به خیمه ها نرسید...
«وقایع کربلا»
در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیدالله داشت از «نخیله» - که لشکرگاه و پادگان کوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد . ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای . به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی ... . (همان، ج۲، ص۸۹)
شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامهای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت .
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان امالبنین علیها السلام بود) را طلبید . آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفتهام . آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! (انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۴)
در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر کرد . امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید . امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم . خدای متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم . (الملهوف، ص۳۸)